باهم ولی تنها
میـــدانم تو نیز حال مرا داری ، تو نیز مثــل مــن ، هوای دلـــم را داریمـــیدانم با دلتنـــگی ها ســـر میکنی ، بس که اشــک میریزی چشـــمان نازت را تــر میکنی...من کــه به خیال تو رفتــه ام به خیــالات عاشـقانه ، تو به خیالم پیوسته ای به یک حس عاشــقانهشیشه ی دلتنگی ها را شکسته ایم در دلهایمان،او که میفهمد حال ما را کسی نیست جز خدایماناز تپشهای قلبت بی خبر نیستم ، من که مثل دیگران نیستم ،تو جزئی از نفسهای منی ، تو همان دنیای منیکاش بیاید آن روزی که تو را در کنارم ببینم ، خســـته ام از این انتظار ، سخــت است بی خبر بودن از یار، آن یاری که مرا در راه نفسگیر زندگی همیشه همراهی میکند ، آن یاری که هوای دلم را بارانی میکندمثل یک روز بارانی ، به لطافت همان بارانی که من عاشقانه دوستت دارمامشب نیز مثل همه شبها ، دلم دارد درونش حرفها ،بیا تا فرار کنیم از همه غمها ، بیا تا بشکنیم این سد را در بینمان ، تا نباشیم باهم ، ولی تنهامیدانم تو نیز حال مرا داری ، تو نیز مثل من ، درد مرا داری ،
نظرات شما عزیزان: